نوشته اصلی توسط
hamta11
سلام دوستان وقتتون بخیر
من چند وقت در رابطه با خودم زندگیم گفته بودم .من مازندران زندگی میکنم.الان که کرونا اومده مادرم نمیزاره برم بیرون و حتی نامزدمم نمیتونم ببینم دیگ دارم روانی میشم دلم خیلی براش تنگ شده .اونم نمیتونه بیاد اینجا نه بخاطرش خانوادش بلکه بازم بخاطر اینک مادرم نمیزاره حالا این داستان داره که قبلا گفتم .خیلی حالم بده از یه طرف نامزدم بهم میگ بیا خب اونم به من احتیاج داره دلش تنگ شده از طرفی منم بهش احتیاج دارم .دیروز خیلی حالش بد شد عصبی شد از دست کارای مادرم خیلی هاااا.ازم خواست امروز برم پیشش ولی من نمیتونم برم مادرم نمیزاره دیگ خسته شدم دیگ نمیکشم .اون بنده خدا بهم فشار نمیاره ولی من خودم بشدت دلم تنگ شده براش.نمیدونم باید چیکار کنم حتی به مادرم گفتم دلم براش تنگ شده مامان بزار برم ببینمش نزاشت کلی هم جر و بحث کردیم .خسته شدم انقدر ضعیف بودم نمیخوام باشم .من چیکار کنم خواهش میکنم کمکم کنین